نام پدر: غلام
ولادت:۱۳۴۵/۰۲/۰۶
شهادت: ۱۳۶۱/۰۷/۱۰
محل شهادت: سومار
مزار: آستان حضرت حضرت حسین ابن موسی الکاظم «ع» طبس_ رواق شهداء
وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ ﴿۵٨ حج﴾
و کسانی که در راه خدا هجرت کردند، سپس کشته شدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، خداوند به آنها روزی نیکویی میدهد؛ که او بهترین روزیدهندگان است!
شهید زلال ترین و پاک ترین واژه هستی است که با رنگ خون و با ژرفـای ایمـان و بـا تبلور عشق معنی میشود. شهیدان سـفیران پیـروزی بودنـد و صـبح صـادق را بـا شـهادت خویش به ما هدیه دادند. شهید حسن لطفی از دیگر شهدای والامقام است که آفتاب وجودش در ششمین روز از اردیبهشت سال ۱۳۴۵ در روستای تشکانان از توابع طبس در یک خانواده مذهبی و ساده زیست طلوع کرد .
حسن در محیط روستای کوچک و بیآلایش و در کانون گرم خانوادهای مذهبی و زحمتکش و در دامن مادری فداکار پرورش یافت و با تربیت صحیح اسلامی رشد کرد. حسن در سن ۶ سالگی وارد مدرسه گردید و این دوره را در روستای جوخواه به پایان رسانید و بقیه تحصیلات خود را در شهرهای طبس و تهران گذراند.
با تشکیل ارتش بیست میلیونی به فرمان امام خمینی عضو بسیج گردید و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در نیمه سال چهارم دبیرستان درس را رها نموده و بنا به وظیفهی شرعی که بر خود احساس می کرد به فرمان امام راهی جبهه گردید و مدت ده ماه از اسلام و انقلاب دفاع کرد و سرانجام بعد از رشادتهای فراوان در عملیات مسلمبن عقیل که در منطقه سومار انجام شد شرکت و به تاریخ ۱۳۶۱/۰۷/۱۰ نخل بلند قامتش به رگبار سلاحها و ترکش خمپارههای دشمن به خاک افتاد و شربت شهادت را نوشید.
پیکر مطهرش پس از تشییع بر روی دستان مردم شهیدپرور در جوار امامزاده حسینبن موسیالکاظم«ع» به خاک سپرده شد
شهید دوران ناچیز و زودگذر سالها و ماهها و روزهای قبل از «عروج» را به گونهای میگذراند که ما انسانهای ماندگار وگرفتار تارهای عنکبوتی مانده و نه تنها از تصور آن عاجزیم که با مشاهده سوزها، دردها و شکوههای آتشین شهید تنها قیافه زشت حیرت به خود میگیریم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
چند خواسته از شما ملت، خانواده و فامیل:
یکی اینکه دستورهای خودسازی امام را سرمشق زندگی خود قرار دهید که هرچه به آنها بیشتر عمل کنید بهتر و بیشتر به خدا نزدیک خواهید شد. دیگر این که از امام، رهبر انقلاب و اسلام دست نکشید. اگر همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید در زندگی پیروز خواهید بود. سوم این که از غیبت کردن بپرهیزید که غیبت خوره ایمان است همانطور که آتش خوره چوب است. به عهد و پیمانی که میبندید وفا کنید مخصوصاً اگر در آن قسم یاد کرده باشید چون در این صورت خدا را شاهد و گواه گرفتهاید. سعی کنید که در دعاهای کمیل و نماز جمعه و نماز جماعت در مسجد زیاد شرکت کنید نماز خود را سر وقت و بیشتر به جماعت بخوانید.
وصیت نامه:
بِسْمِ رَبِّ الشّهَداءِ وَ الصِّدِّیقِین
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ(۱۵) وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ فِئَهٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیرُ(۱۶) [قرآن کریم سوره شریفه انفال]
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید)! و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند؛ مگر آنکه هدفش کنارهگیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد؛ (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است.
ما فرزندان، امانتی هستیم در دست پدر و مادر که هرگاه پروردگار اراده کند ما را از پدر و مادر میگیرد. من شخصاً چیزی ندارم که وصیت کنم برای همین میخواهم جسارت کرده و چند کلمهای با خدای خود صحبت کنم هر چند میدانم که خیلی کار بدی میکنم چون یک عمر از فرمانش سرپیچی کردم و حال میخواهم این کار بسیار بد را انجام داده و با خدای خود صحبت کنم. البته برای من بد است که خجالت میکشم صحبت کنم و لیکن برای خدا که بد نیست چون خدا که خیلی خوشحال میشود از اینکه یک گنهکار، از شیطان بریده و به وی میپیوندد.
من وقتی میبینم کسانی سوار بر اسب قوی هیکل حبِّ دنیا شدهاند و به سوی لذتهای دینوی که اندک است میتازند افسوس میخورم و از خدا میخواهم که آن قدر ما را در این میدان امتحان قرار دهد که یا قطعهای از بدن را در راهش بدهیم یا اینکه شهادت فیسبیلالله نصیبمان شود.
خواستههای ما زیاد است و لیکن قلم یارای نوشتن نیست. من چند خواستهای که از شما ملت و از شما خانواده و از شما فامیلها دارم به صورت چند خطی بیان میکنم. ممکن است هنگامی که شما نامه را میخوانید من در میان شما نباشم پس خواهشانه از شما میخواهم که به خواستههایم تا آنجا که میتوانید جامه عمل بپوشانید إِنْشاءَالله که رعایت میکنید. یکی اینکه دستورهای خودسازی امام را سرمشق زندگی خود قرار دهید که هر چه به آنها عمل کنید بهتر و بیشتر به خدا نزدیک خواهید شد. دیگری اینکه از امام و رهبر و انقلاب و اسلام دست نکشید و اگر همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید در زندگی پیروز خواهید بود. سومی اینکه از غیبت کردن بپرهیزید که غیبت خوره ایمان است همانطور که آتش خوره چوب است. به عهد و پیمانی که میبندید وفا کنید مخصوصاً اگر در آن قسم یاد کرده باشید چون در این صورت خدا را شاهد و گواه گرفتهاید. سعی کنید در دعای کمیل و نماز جمعه و نماز جماعت و در مسجد زیاد شرکت کنید و نماز خود را سر وقت و بیشتر به جماعت بخوانید. از مسخره کردن دیگران به شدت پرهیز کنید که مسخره نیز کمتر از غیبت نیست. نماز شب را حتماً به پای دارید که نماز شب همانند هواپیمایی است که انسان را به سرعت به طرف خدا می برد. از آنچه دارید به فقرا انفاق کنید که انفاق یعنی وام دادن به خدا که خدا وامتان را چند برابر می کند و به شما بر میگرداند. از بچههای بسیجی هم میخواهم مبادا از مقامی که دارند سوء استفاده کنند که سوء استفاده آنها را به هلاکت میرساند. از شوخی کردن بیجا بپرهیزید که شوخی بیجا کار سبک عقلان است. زیاد قرآن بخوانید که قرآن بهار دلهاست.
و اما وصیتی به پدر ومادر؛ از شما میخواهم که در مرگ من گریه نکنید و اگر گریه میکنید برای امام حسین(سلاماللهعلیه) و دیگر شهدا باشد. آن قدر گریه کنید که عقدهای در دلتان باقی نماند و از پدر ومادر میخواهم که از مهمانها پذیرایی کنند و افتخار کنند از این جهت که فرزند آنها در راه خدا کشته شده نه در راه شیطان.
از برادرهایم میخواهم که راه ناتمام مرا ادامه دهند چون ما هنوز به آخر خط نرسیدهایم و از فامیلها میخواهم مواظب مادرم باشند که زیاد گریه نکند چون طاقت زیادی ندارد. درود ما و دیگر شهدا به پدر و مادرانی باد که حسین وار و لیلا وار اکبرهای خود را به میدان میفرستند و آنها را در راه معبودشان رها میکنند که در راه معشوقشان بجنگند اگر چه در این راه کشته بشوند.
مرا میبخشید که در آخرین لحظات نتوانستم از شما فامیلها خداحافظی کنم و از این جهت از شما معذرت میخواهم. شما پدر و مادرها امانت نگهدارهای خوبی بودید الحق که پیش خدا اجر بزرگی دارید و شما به خدا وام دادید و در آخرت نتیجه وام را خواهید دید. هرکاری میکنید برای خدا باشد از کوچکترین کار تا بزرگترین کار. از بچههای فامیل میخواهم که به درس زیاد اهمیت دهند چون درس است که رمز موفقیت در زندگی است.
من هنگامی که این نامه را مینویسم وجود خدا را با تمام جان لمس میکنم و شهادت را پیش چشمانم میبینم که وعدههای خدا حق است و بهشت را با تمام نهرهای آن زیر پایم احساس و لمس میکنم.
از شما میخواهم که برایم از تمام فامیلها و بعد از تمام ملت ایران حلالیت بطلبید. چون ملت حق بزرگی به گردن ما دارند و باید این حق را اگر ممکن است به ما ببخشند. باز هم میگویم پدر و مادر میخواهم که برایم کم گریه کنند و در عزایم زیاد اشک نریزند و از برادرم عباسعلی هم میخواهم که چون گذشته به کلاسهای اعتقادی برود تا شاید بتواند در آینده چندین نفر دیگر را نیز آگاه کند و از شما که در پشت جبهه هستید میخواهم با این منافقین کوردل با تمام قوا مبارزه کنید چون منافقین از پشت به ما ضربه میزنند و از انتقاد کردن بیجا بپرهیزید چون از ایمان شما میکاهد. در عزایم هرچه کمتر خرج کنید بهتر است.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نکهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا
حسن لطفی ۱۳۶۱/۰۶/۲۸