شهید عباسعلی اکبر زاده
زندگینامه
رسالت شهدا دفاع از ارزشهای والای انسانی و دفاع از صدق و اخلاق و صمیمیت بـود آنها با همه خودخواهانی که با جوهر جمال و جلال شـکوهمند انـسانی خـصومتی دیرینـه داشتند به مبارزه برخاستند. آنان که درصدد بودنـد ایـن فـروغ انـسانیت را خـاموش کننـد «یُرِیدُونَ لِیُطْفُِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه» آنان میخواستند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند در حالی که خداوند نور خود را تمام میکند … و آنها ابلهتر از آن بودند کـه دریابند این پروانگان دلسوخته برای ورود به دیار الهی چه اشتیاقی دارند .
اولین روز از تابستان سال ۱۳۴۸ بود که خداوند متعال فرزندی به خانواده غلامحسین اکبرزاده هدیه کرد که ارادت قلبی به قمربنیهاشم و سقای دشت کربلا نامش را عباسعلی نهادند.
عباسعلی در خانوادهای مذهبی و متدین رشد کرد و پس از طی دورا ن کودکی و رسیدن به سن شش سالگی، جهت کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.
وی از همان کودکی چهرهای آرام و با وقار داشت، اخلاقخوش و رفتار پسندیده وی حکایت از سعی و کوشش والدینش در تربیت دینی و اخلاقی او داشت.
بیشتر اوقاتش را صرف مطالعه، فعالیتهای دینی و مذهبی میکرد، او همیشه در کمک به پدر پیشقدم بود.
شرکت در نماز جماعت و اول وقت در سرلوحه امورش قرار داشت و همزمان با تحصیل در دوره متوسطه به مدت چهار سال نقش بسیار موثری در فعالیتهای بسیج دانشآموزی مدرسه ایفا مینمود.
او نیز همانند خیل عظیم جوانان برومند این مرز و بوم برای رفتن به دیار عاشقان و دفاع از اسلام و انقلاب لحظه شماری میکرد تا اینکه موفق شد پس از گذراندن دورههای آموزشی بسیج، عازم مناطق جنگی کردستان و سپس منطقه عملیاتی جنوب گردد.
وی پس از رشادتها و دلاوریهای بسیار، سرانجام تاریخ ۲۶/۱۰/۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به دیدار معبود شتافت و پیکر پاک و مطهرش پس از حدود یک ماه از شهادت، از روی جراحتی که بر روی پایش داشت توسط پدرش شناسایی و در تاریخ ۲۴/۱۱/۱۳۶۵ در شهرستان طبس تشییع و در جوار امامزاده حسینبن موسیالکاظم «ع» به خاک سپرده شد.
«ای مردم شهیدپرور دست پرتوان خود را از امام عزیزمان برندارید وپشتیبان امام و ولایت فقیه باشید، نه از امام جلوتر و نه عقبتر بیفتید، به حرفهایش گوش فرا دهید، چرا که ولایت فقیه، چشم و چراغ این مملکت است و همچنان محکم واستوار باشید، سنگر نماز جمعه را رها نکنید. مسجد سنگر است و سنگرها را حفظ کنید.»
وصیتنامه شهید
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَئنَا لِهَاذَا وَ مَا کُنَّا لِنهَْتَدِىَ لَوْ لَا أَنْ هَدَئنَا اللَّهُ( قرآن کریم سوره شریفه اعراف آیه ۴۳)
ستایش مخصوص خداوندى است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون شد و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به اینها) راه نمىیافتیم
در این لحظههای حساس که آماده عملیات میشویم لازم دیدم مطلبی چند به عنوان وصیت با شما مردم کشورم به خصوص شما مردم شهیدپرور شهرستان طبس بگویم.
بِسْمِ رَبِّ الشّهَداءِ وَالصَّالِحِین: به نام خداوند متعال و با تکیه بر قدرت لایزال الهی و با نام آنکه هستی از او حیات یافت و با درود بر پیشگاه مقدس آقا امام زمان(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) و با سلام برنائب برحقش امام خمینی و با سلام و درود فراوان بر سرور آزادگان و معلم شهادت و شهامت حسین(سلاماللهعلیه) و درود و تهنیت بر ارواح طیبه شهدا و سلام بر رزمندگان کفرستیز جبهههای نبرد حق علیه باطل.
در اولین قسمت از سخنم وصیتی که با ملت عزیز و شهیدپرور ایران از جمله شما مردم همیشه در صحنه شهرستان طبس دارم این است که ای مردم شهیدپرور دست پرتوان خود را از امام عزیزمان بر ندارید و پشتیبان امام و ولایت فقیه باشید نه از امام جلو بیفتید و نه عقب، سخنان امام را به گوش جان مو به مو اجرا کنید و به حرفهایش خوب گوش فرا دهید چرا که ولایت فقیه چشم و چراغ این مملکت است و مبارزه بدون رهبر به شکست میانجامد. دیگر اینکه از شما مردم عزیز میخواهم همچنان محکم و استوار در صحنه باشید و سنگر نماز جمعه را رها نکنید همانطورکه امام عزیزمان فرمود: مسجدها سنگرند، سنگرها را حفظ کنید و نمازهای جماعت را هر چه با شکوهتر برگزار کنید.
سخنی با برادران دبیر به خصوص دبیرانی که خودم درگذشته نه چندان دور دانش آموزشان بودهام و برادران دانش آموز و همکلاسی خودم، البته من خیلی کوچکتر از آنم که برای شما استادان گرامی و چنین دانشآموزانی که جان خود را برای انقلاب و اسلام فدا میکنند پیام بفرستم وشما را توصیه کنم چون که شما دبیران و استادان عزیز و شما دانشآموزان خیلی خیلی بهتر از من حقیر این پیامها و سفارشات را میدانید و حتی به دیگران هم میآموزید ولی این را بر حسب وظیفهای که دارم لازم دانستم در این لحظههای آخر عمرم برای شما برادران عزیزم بازگو نمایم. انشاءالله که به برزگی خودتان پذیرا باشید. اول سخنم با برادران دبیر و استادان دلسوز برای انقلاب میباشد که امیدوارم شما استادان که نشردهنده این فرهنگ اسلامی در جامعه میباشید فرزندان امّت را با فرهنگ شهادت وجانبازی آشنا و الگویی برای امّت اسلامی در انقلاب بوده باشید. و اما شما برادران همرزمم که در سنگر مدرسه با هم پرورش یافتهایم امیدوارم درجهت فراگیری علوم دینی و فراهم ساختن زمینه انقلاب مهدی(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) کوشا بوده باشید و فرهنگ شهادت طلبی و ایثار و فداکاری را با آغوش باز پذیرا باشید و از شما برادران و جوانان عزیز میخواهم که به جبههها روی آورید و نگذارید که عمرتان بیهوده به هدر رفته و در بستر جان بسپارید و آگاه باشید که فقط و فقط با جنگیدن و ستیز با کافران است که میتوان اسلام را احیاءکرد و امیدوارم که خون من تکانی بر پیکر راکد کسانی باشد که هنوز که هنوز است این اسلام و انقلاب برای آنها جا نیفتاده است و هنوز به حقانیت اسلام پی نبردهاند.
سخنی با شما خانواده عزیزم؛ ای پدر و مادرجان از این راه دور به شما سلام میرسانم شاید این آخرین سلام من به شما پدر و مادر عزیزم باشد. اما شما ای پدرجان هیچ ناراحت نباشید که من شهید شدم شما بهتر از من میدانید که یک امانتی بیشتر در دست شما نبودم و باید به سوی او باز میگشتم و امیدوارم که خداوند اجر عظیمی به شما عنایت کند که مرا با قرآن و اسلام و اهلبیت عصمت(سلاماللهعلیهم) آشنا کردید و اما شما مادر عزیزم در این دقایق آخر نمیدانم از شما چگونه قدردانی نمایم هر چند که شما رئوف هستید اما چگونه از شما سپاسگذاری کنم که مرا با شیره جان خود پروردید. وچه شبها که بر بالینم بیدار نشستهاید تا صبح و امیدوارم که خداوند شما مادر عزیزم را با مادر بزرگوارمان حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) محشور گرداند و امیدوارم که هیچ ناراحت نباشید و مانند دیگر مادران شهدا صابر و صبور باشید انشاءالله.
اما شما برادران و نورچشمهایم هشیار باشید که شیطانها هر لحظه و در هر زمان در حال توطئهاند و تا میتوانید هدف خویش و قدمهایتان را در راه اسلام بردارید و همیشه استوار و مستحکم از دین مبین اسلام حمایت و پشتیبانی کنید. هر چند که برادر خوبی برای شما آنطوری که میخواستید و انتظار داشتید نبودم ولی این عشق به خدا بود که مرا به اینجا کشانید پس مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهید. همچنین شما خواهرانم کوشش کنید که الگویتان زینب(سلاماللهعلیها) و کارهای او سرمشق زندگی شما باشد. خواهرانم طبق این پیام شهدا بیندیشید و عمل کنید که گفتند: خواهرم حجاب تو کوبندهتر از خون من است.
در آخر وصیتم اولاً پیامی به برادران و خواهران خودم و همچنین شما برادران و خواهران ایران به خصوص شما برادران و خواهران شهرستان طبس این است که برادران و خواهرانم با هم منسجم باشید وحدت کلمه را حفظ کنید و از چیزهای کوچک که باعث به هم زدن صف وحدت شما میشود بپرهیزید زیرا ما شهدا از شما انتظار داریم که هر روز از روز پیش با هم خوبتر باشید و در کارها به هم اعتماد کنید و در عمل سربازان امام زمان(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) باشید نه در شعار در عمل. قبل از خداحافظی از کلیه دوستان و آشنایان و اقوام حلالیت میطلبم و امیدوارم هر بدی و زشتی که از من حقیر دیدهاند از راه لطف و مرحمت خودشان ببخشند.
همچنین از خانواده عزیزم میخواهم که یک ماه روزه و سه ماه نماز قضا برایم بخوانند و در آخر به جان امام عزیزمان دعا میکنم .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
و من الله التوفیق
عباس اکبرزاده