شهید غلامحسین نوروزی ثانی
زندگینامه
در شهری که عروس کویر مینامند دُردانهای پای به سرای هستی گذاشت که هیچکس گمان نمیبرد که از برگزیدگان الهی برای شهادت در راهش باشد.
او در بیست ودومین روز از مهر ماه سال ۱۳۳۲ در کانون گرم خانوادهای اهلدل و زحمتکش« محمدعلی نوروزی » متولد شد که اعتقادات عمیق مذهبی خانواده باعث شد تا منصب غلامی و نوکری حضرت اباعبدالله الحسین «ع» را به او ارازانی داشته و او را با نام زیبا و پر افتخار غلامحسین صدا کنند، وی در خانوادهای رشد یافت که از مال دنیا به اندک قناعت کرده و برای فائق آمدن بر مشکلات زندگی صبورانه و مجدّانه تلاش میکردند.
او دوران طفولیت خود را در دامن پر مهر مادر سپری کرد و آن هنگام که گاه رفتن به مدرسه و نشستن پشت میز و نیمکتها فرا رسید و میبایست که از جویبار زلال علم و دانش جرعهای مینوشید، فقر خانواده مانع از آن شدکه به مدرسه برود وی که علی رغم سن اندکش بخوبی دریافته بود برای رفع این کاستی باید خانوادهاش را به لحاظ مالی پشتیبانی نماید، نشستن پشت دار قالی را به نشستن در پشت نیمکت مدرسه ترجیح داد تا از سنگینی بار زندگی بر شانههای پدر بکاهد. لذا با قالی بافی، کمک بزرگی به پدر در تامین معیشت خانواده کرد، وی در بحبوحهی انقلاب اسلامی، از جمله جوانانی بود که بدون هیچ واهمهای به وظیفهی دینی خود عمل میکرد و همگام با سایر انقلابیون در صف مبارزه علیه طاغوت زمان حضور می یافت.
غلامحسین در زلزله ویرانگر سال ۱۳۵۷ طبس که شهر و بخش زیادی از روستاها را با خاک یکسان نمود مادر فداکار و مهربانش و سه خواهر عزیزش را از دست داد و تسلیم مشیت الهی گردید. وی با دعای خیر پدر و مادر موفق شد برای امرار معاش و گذران زندگی در واحد اکتشافی زغال سنگ طبس مشغول به کار شده و در حین کار به دنبال فرصتی برای کسب علم و دانش بود و این فرصت با حضور در کلاسهای نهضت سوادآموزی برای او فراهم شد لذا توانست ده سال در این کلاسها تحصیل نماید و به خوبی با مسایل روز آشنا شود.
از آنجا که برای خدمت سربازی معاف شده بود در سال ۱۳۶۰ با دختری از آشنایان ازدواج نمود وحاصل این ازدواج دو فرزند دختر و پسری است که یقیناً ادامه دهنده راه پدرشان میباشند. وقتی هم که جنگ شعله ور شد، غلامحسین با پشت کردن به همه لذایذ مادی و با شرکت در کلاسها و دورههای آموزش نظامی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در آن سرزمین عشق و فداکاری مشغول دفاع از اسلام وقرآن و ناموس این کشور شد .
از برکات جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ما این بود که فرزنـدان سلحـشور ایـران زمـین «عشق» را تفسیری دگرگونه کردند و «خود باوری» و ایثار و اخلاص را رویاندنـد و در پرتـو تبلور عینی و حقیقی این ارزشها در جای جای صحنههای نبـرد، اخـلاق را بـه اوج نردبـان «کرامت» رساندند و در تلألوء این همه روشنی، ضـد ارزشهـا را مـدفون کردنـد و خفاشـان نگونبخت بعثی را به اعجاب وا داشتند .
سرانجام پس از سه ماه حضور در جبهه، تاریخ ۴/۴/۱۳۶۷ در جزیرهی مجنون مفقودالاثر گردید و کسی چه میداند شاید او خود در مناجاتهای شبانهاش از خدا خواسته بود تا همانند فاطمه زهرا «س» قبرش گمنام و بینشان بماند.
لذا پس از سالها انتظار و از آنجا که اطلاعات دقیقی مبنی برشهادت ایشان وجود داشت، روح بلندش پس از طی یک مراسم با شکوهی تشییع ودر جوار آستان حضرت حسینبنموسیالکاظم «ع» به خاک سپرده شد.
یاد یاران سفر کرده بخیر